آوای زندگی

...

اوایل آبان آوا خانوم 4 تا دندون دیگه درآورد. دندونهای 13، 14، 15 و 16  مبارک باشه عشقممممممممممممممم   ...

دیروز آخرین جلسه ترم اول کارگاه مادر و کودک اردیبهشت بود که آوا رو بردم اولش آوا غریبی می کرد و بصورت فردی بازی می کرد و اما کم کم روابط جمعیش بهتر شد و توی بیشتر بازیهایی که شراره جون انجام می داد مشارکت می کرد.  توی این کلاسها بازی ها و شعرهای کودکانه، کاردستی، کتاب داستان، زنگ تفریح و بازی آزاد (تاب، سرسره، استخر توپ و... ) انجام می شد. در کل آوا خیلی دوست داشت و استقبال کرد.   ...

از هشتم تا یازدهم مهر با خونواده خودم رفتیم شمال. بعداً عمو و زن عموی آوا به ما پیوستند. با اینکه از روز اول تا آخر بارون میومد ولی خیلی خوب بود. یه تراس رو به دریا داشت که وقتی بارون خیلی شدید بود و نمی تونستیم بریم بیرون اونجا میشستیم و لذت می بردیم.     ​ اینجا مثلاً قهر کردی        ...

اوایل مهر بود که آوا رو بردم آرایشگاه قبلش به خاله عاطفه گفته بودم که حسابی بخوابوندش و غذا بهش بده که  موقع کوتاه کردن کج خلقی نکنه،  منم یک عروسک کوچولو براش خریدم به عنوان جایزه بهش بدم و سرشم باهاش گرم بشه، اتفاقاً هم خیلی کارساز بود و تا اومد مقاومت کنه عروسک و بهش دادم و کلی ذوق کرد.     بعد آرایشگاه رفتیم خونه مامانم و بعد از کلی قربون صدقه رفتن خانواده، آوا با به هم زدن 2 تا انگشتاش گزارش داد که موهاشو  چجوری براش قیچی کردن ...